دبستان که بودم یه روز اومدم خونه و دیدم تراش یکی اشتباهی افتاده تو کیفم. از این گردا بود، قرمز... منم فوری پنجره رو باز کردم و پرتش کردم بیرون. ه
یادمه که فرداش با چه وحشتی رفتم مدرسه... حتی روم نمی شد تو چشای بغل دستیم نگاه کنم. ه
همیشه به خاطرش عذاب وجدان دارم. ه
No comments:
Post a Comment