2013-12-09

Hikarou and Kaoru

تو نه چنانی که منم ، من نه چنانم که تویی
تو نه بر آنی که منم ، من نه بر آنم که تویی

2013-05-24

Hurt

 امشب تو دستشویی مهمونشون تو تاریکی، زانو زده بودم رو زمین و دستمال توالت رو روی دهنم فشار می دادم که صدای عر زدنم بیرون نره. تا وقتی که اشک و فین قاطی می شد و از پشت دستمال دستمو خیس می کرد و گوشم از فشار کیپ شده بود ولی می تونستم از همهمه بیرون بفهمم که دارن میزو جمع می کنن و من باز هم ادامه دادم به گریه ی خفه م - به جز هرازچندگاهی که یه صدای هق از گلوم فرار می کرد. بلاخره که تموم شد به خود چشم-قرمز و دماغ-قرمزم زل زدم و سعی کردم بفهمم که چی شد که من- که می خواستم گربه بیارم و بشینم رو مبل پف پفی، من که خوشحال بودم و راضی بودم که فرار کردم، بعد از این همه وقت که از بهار گذشته خورده خورده به این درجه از غم داشتن تنزل پیدا کنم که نتونم حتی شامم رو تموم کنم و بیام بالا تو تخت غصه بخورم. و باز مثل اون موقعا باید بدوم تو دستشویی، چراغ رو خاموش بذارم، و انقدر گریه کنم که اشکام تموم شه و گریه خشکم هم تموم شه و باز فقط از ترس این از پناهگاهم بیام بیرون که نبودنم بقیه رو به شک بندازه.
الان که دارم اینا رو می نویسم هنوز دارم اشک می ریزم و می خوام برم خونه، ولی مطمئن نیستم یعنی کجا.

2013-01-16

چس افه يا افه چس؟

اين ترم يه course شعر نوين فارسي گرفتم. نه بخاطر اينكه همه ايرانين و من مي خوام باهاشون دوست شم. فارسي و شعر و شاملو و اخوان كم داشتم تو زندگيم، وگرنه من غالباً خوشم نمياد بچسبم به ملت خودمون. مي دونم حرف چسيه، منم مي خوام بزنم تو دهن اين آدمايي كه چس افه ميان كه "من با ايراني جماعت رفت و آمد نمي كنم. پيف پيف"
ولي ما (و دارم اين ما رو يه طوري با اكراه نمي گم كه معلوم باشه من خودم رو جزو اين گروه حساب نمي كنم و فقط واسه خاطر شنونده ست كه دارم مي گم ما، بلكه از نظر anthropology مي گم.) اين تو فرهنگمونه كه racist و judgmental باشيم، و من وقتي تو يه جمع ايراني باشم نگران قضاوت اونا مي شم و دست و پامو گم مي كنم و دچار اين وحشت مي شم كه چاقم يا لنگام زيادي بلنده يا دماغم بده يا آرايشم كمه يا يه لكه رو كفشمه. بعد شروع مي كنم به چرت و پرت گفتن و بيشتر خجالت-زده مي كنم خودم رو.
به هر حال؛ حالا كه جلسه اول بدون آبرو ريزي گذشت تصميم گرفتم برام خوبه اگه طي اين course به "من"ِ دلقك اجازه بدم بياد بيرون و بازي كنه.

Dilemma

رفتم از اين سمينارا كه واسه انتخاب شغل و ايناس، بعد يه ليست مي دن بايد از ١ تا ٥ مثلاً به یه سری دری وری شماره بدی. من همیشه در لحظه زندگی می کنم: ۴. اتاقم را مرتب می کنم: ۲.
معلوم شد پزشکی و معماری كه بينشون شك داشتم و اصلاً رفته بودم كمك بگيرم که بتونم انتخاب كنم سومين و چهارمين field هائين كه برام مناسبه. از ٦ تا، و مناسب ترین کار برای من یه چیزی در راستای اینه که کتابدار شم.
گور باباي هركي اين ** شرا رو از خودش در آورده. آقا، من، رشته اي مي خونم، كه توش نون باشه.