2015-01-31

Black as night, sweet as sin

“How you want your coffee?” she asked her guests. “Here we take it black as night, sweet as sin.”
Neil Gaiman- American Gods

2015-01-28

His Eyes


I met him down upon the pier,
His eyes were wild and sad,
And something in them made me fear,
That he was going mad.
 From An Interview,
Robert Fuller Murray

2015-01-25

Hurts

It hurts. It hurts really bad.
I finally did it though- should be proud of myself; I pushed everyone away. Now there's no one inside this wall I've put up around myself. No one to break my heart, my trust. Not a single soul who could hurt me.
But I still hurt.
My chest, my throat, my ears hurt.
Maybe I always hoped -secretly of course- that one day, somebody would care enough to pick up a huge, Thor-sized hammer and break down the wall.
No one ever did.
Why do I keep thinking about you?
It fucking hurts.

There's something seriously wrong with me

فکر می کنم یه چیزی جدا َ با من اشتباهه. نزدیک ترین حدی که تا حالا بودم به عشق و عاشقی یه کراش کوچولو بود که هیچ کاری هم در موردش نکردم... فقط هربار مرتیکه رو دیدم قلبم تاپ تاپ کرد. بعد هم تابستون تموم شد گذاشتم رفتم.
شاید من اصلاَ قلب ندارم.
این نیست ولی؛ خیلی خیلی زیاد می ترسم از دورنمای اینکه عاشق بشم. به نظرم یکی از ترسناک ترین اتفاقاییه که ممکنه واسه ی یه آدم بیفته. 
نمی دونم چی انقدر منو می ترسونه- این تصور که یه نفر باشه که چنین کنترلی روی من و تصمیم گیری هام داشته باشه؟ اینکه مطمئنم قراره تموم بشه؟ وحشت از ریجکت شدن؟
هر چی که هست همین که در خطرش قرار می گیرم، خودم رو قانع می کنم که نه، من از این آدم واقعاً خوشم نمیاد که. اینا همه ش pheromone ئه یا هورمون یا هر کوفتی که تو دانشگاه یاد دادن بهمون. شاید از نظر psychological در موقعیتی قرار گرفتم که دارم درست فکر نمی کنم. هر چی. هر چیزی به جز اینکه خوشم بیاد ازش.
دور خودم یه دیوار کشیدم و الان دیگه یادم نمیاد چطور می تونم یکی رو راه بدم تو. دلم می خواد می تونستم دیوار رو بیارم پایین، ولی بلد نیستم- یعنی حوصله شو ندارم. امیدی هم ندارم که یکی واسه من تیشه بگیره دستش.
پ.ن: هنوز گاهی به کراشم فکر می کنم. شاید چون مطمئنم که دیگه نمی بینمش و حالا دیگه safe ئه که بهش فکر کنم. شایدم چون یارو soul mate م بوده و قراره تا آخر عمر ته دلم بدونم که دیدمش و از کنارش رد شدم.
امیدوارم که دومی نباشه.