2011-03-12

نقاش

اینقدر فکر ریخته تو سرم که دیگه حتی نمی خوام بنویسمشون. این پست رو شروع کردم که درباره نقاشیام حرف بزنم و اینکه دلم برای مدادرنگیا، ماژیکا، رنگ هام تنگ شده، و یک ساله که هیچی نکشیدم و فکر هم نمی کنم که دیگه بتونم نقاشی کنم، ولی نمی تونم به این فکر نکنم که چقدر پشیمونم از اینکه گذاشتم نقاشی کشیدن هم ازم گرفته بشه و متنفرم از خودم که استعداد دارم و دارم گند می زنم به همه ش... به همه چیز... دیگه نمی خوام ادامه بدم. ه
به هر حال پست قبلی چرت بود. فقط می خواستم تلقین کنم که دارم دوباره خودم می شم و کمتر متنفرم. فکر کنم نگرفت. ه

No comments: