2011-05-26

white rage

اینقدر عصبانیم که هر لحظه ممکنه پوستم قل قل کنه و باد کنه و ور بیاد و قلبم وایسه. دارم مثه آدم بدجنسای سریالای ایرانی راه می رم و فحش می دم و "خون خونمو می خوره" ... و قطعاً اگه سبیل داشتم الان موقعش بود که بجومش.
می خوام آدما رو بگیرم و تکونشون بدم : نمی تونین این کثافتو دوست داشته باشین! مگه نمی بینین چی کار کرده!
پس کارما چی؟ خدا چی؟ نمی تونم قبول کنم که اتفاقای خوب واسه ش بیفته، یا کسانی باشن هنوز که دوستش باشن.
و بعد از خودم می ترسم.
این همه کینه کی توی قلبم جمع شد؟

No comments: